`•.¸¸¸.• کـــــــــــــــــــــــافــــــــــــــــــــی و ب •.¸¸¸.•`
|
دو پسر بچه ی سیزده و چهارده ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که در آن هنگام یک مرد شرور که بزرگ و کوچک فرقی برایش نداشت, برای سر کیسه کردنشان سراغ آنها رفت, ابتدا به پسر بچه ی سیزده ساله که خیلی زرنگ و باهوش بود گفت... ادامه مطلب مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود، در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |